داستانهای جذاب یک شنبه 25 دی 1390برچسب:, :: 12:50 :: نويسنده : امیر محمد
پسرک پدربزرگش را تماشا کرد که نامه ای می نوشت . - اما این هم مثل بقیه مدادهایی است که دیده ام . ادامه مطلب ... یک شنبه 25 دی 1390برچسب:, :: 12:45 :: نويسنده : امیر محمد
یک مرد بود که تنها بود. یک زن بود که او هم تنها بود . زن به آب رودخانه نگاه می کرد و غمگین بود . مرد به آسمان نگاه می کرد و غمگین بود. مرد سرش را پایین آورد؛ مرد به آب رودخانه نگاه کرد و در آب زن را دید . زن به آب رودخانه نگاه می کرد، مرد را دید . ادامه مطلب ... یک شنبه 25 دی 1390برچسب:, :: 12:42 :: نويسنده : امیر محمد
شوخی كوچولو نیمروزی بود آفتابی ، در یك روز سرد زمستانی … یخبندان شدید و منجمد كننده ، بیداد میكرد. جعدهای فرو لغزیده بر پیشانی نادنكا كه بازو به بازوی من داده بود و كرك بالای لبش از برف ریزه های سیمگون پوشیده شده بود. من و او بر تپه ی بلندی ایستاده بودیم. از زیر پایمان تا پای تپه ، تنده ی صاف و همواری گسترده شده بود كه بازتاب نور خورشید بر سطح آن ، طوری میدرخشید كه بر سطح آیینه ، كنار پایمان سورتمه ی كوچكی دیده میشد كه پوشش آن از ماهوت ارغوانی رنگ بود. رو كردم به نادیا و التماس كنان گفتم: ــ نادژدا پترونا بیایید تا پایین تپه سر بخوریم! فقط یك دفعه! باور كنید هیچ آسیبی نمی بینیم. شوخی كوچولو ادامه مطلب ... یک شنبه 25 دی 1390برچسب:, :: 12:38 :: نويسنده : امیر محمد
بامبو و سرخس ادامه مطلب ... یک شنبه 25 دی 1390برچسب:, :: 12:27 :: نويسنده : امیر محمد
کیک مادربزرگ ادامه مطلب ... یک شنبه 25 دی 1390برچسب:, :: 12:20 :: نويسنده : امیر محمد
فقط دو چیز وجود داره كه نگرانش باشی: اینكه سالمی یا مریضی. ادامه مطلب ... یک شنبه 25 دی 1390برچسب:, :: 11:53 :: نويسنده : امیر محمد
آلفرد نوبل از جمله افراد معدودی بود که این شانس را داشت تا قبل از مردن، آگهی وفاتش را بخواند! حتما می دانید که نوبل مخترع دینامیت است. زمانی که برادرشلودویگ فوت شد، روزنامهها اشتباهاً فکر کردند که نوبل معروف (مخترعدینامیت) مرده است. آلفرد وقتی صبح روزنامه ها را میخواند با دیدن آگهی صفحه اول، میخکوب شد: "آلفرد نوبل، دلال مرگ و مخترع مرگ آور ترین سلاح بشری مرد!" ادامه مطلب ... آخرین مطالب نويسندگان |